۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

ساقیا مطرب و این کنج خرابات بس است

ساقیا مطرب و این کنج خرابات بس است ... این رقص باده و جام و گل و ماه بس است

رنجیده ز دنیا و عشق و معشوق شدیم ... وین سالکی و پاکی و عادات پسندیده بس است

..............................................................................................................

در کلبه احزان همه گرد آمده اند ... ساقی قدحی در بر و عشاق به گرد آمده اند

سوری و بساطی و مطربی تار به دست ... وین بهر سوگ دل ماست که گرد آمده اند

..............................................................................................................

از آمدنم هیچ نبود گردون را سود... وز رفتن من جاه و جلالش نفزود

وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود... کین آمدن و رفتنم از بهر چه بود (خیام)

..............................................................................................................
یکشنبه نوزدهم مهر ماه سال 1388

۱۴ نظر:

  1. در ضمن اوووووووووووووولللللللللل

    پاسخحذف
  2. فعلا حاااااااضر تا بخونم بیام...

    شاد زی دوست خوبم......

    پاسخحذف
  3. امروز روز عجیبی بود صبح با صدای بابا بیدار شدم که میگفت تا صبح نخوابیدم هر وقت اینجوری میگه میدونم یه چیزی شده...خلاصه پاشدم که کم کم آماده بشم و برم برا موسسه .رفتم از اتاق بیرو ن دیدم بابام میگه بیا فشار منو بگیر رفتم فشارش رو گرفتم دیدم ای وای بالاست اما جرات نکردم بهش بگم چون خیلی میترسه گفته یهو هول میکنه ...به مامان گفتم ولی..زودی لباسام و به هوای موسسه پوشیدم وگفتم حالا اگه حس میکنی حالت ناجوره پاشو بریم دکتر خوب اونم فشار بالا معلومه که بده دیگه دید من اینجوری میگم بو برد که یه چیزه هست آخه یه دفعه دیگه هم اینجوری شده بود..

    پاسخحذف
  4. خلاصه من کلاس صبح رو کنسل کردم و رفتیم بیمارستان و اورژانس نشستیم دیگه تا دکتر ویزیت کنه یه 20 دقیقه طول کشید..دیگه ویزیت کرد و گفت که فشارش خیلی بالاست همین الان باید سرم وصل کنه و نوار قلب بگیره ....خدا رو شکر که زود رفتیم...دیگه وقتی باب زیر سرم بود یه بچه دوساله رو آوردن طفلکی قرص اشتباه خورده بود تشنج کرده بود و نمیتونست دیگه نفس بکشه...کل پرسنل بیمارستان ریخته بودن سر بچه نمیتونستن بچه رو رگش رو پبدا کنن و برش گردونن..خلاصه تو همین بین یه پیرزن هم آوردن...

    پاسخحذف
  5. خداروشکر بابا حالش بهتر شده بود اما نگران بچه بودیم خیلی داشت زجر میکشید بالاخره رییس بیمارستان و چندتا دیگه اومدن و تونستن بعد از 40 دقیقه حال بچه رو برگردون به وضعیت عادی....اما طفلک پیرزنه تو همین بین تموم کرد و رفت....
    موند بودم همینجوری با خودم فکر کردم چه دنیاییه..در یه لحظه زندگی آدم میتونه زیرو رو بشه ...و اینکه هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست واقعا.....

    پاسخحذف
  6. خلاصه اومدم خونه و دیگه بابا داره استراحت میکنه...اومدم سراغ نت ببینم این کامنتی که قرار بود برام بذاری گذاشتی یا نه که دیدم نخیِِِِِِِِِِِِِِِِِییییییر .خبری از کامنت شما نیست...بی معرفت چرا پس هیچی نذاشته بودی کلی با هیجان اومدم ببینم چیا گفتی...
    تازه یه خوشبختیه دیگه که امروز نصیبم شد این بود که اون گوشی 3500 خراب شد و کاملا به حالت خاموش دراومد البته 5 بار دیگه هم اینجوری شده بودا هی میبرم درستش میکنم بازم نمیشه..دیگه باید عوضش کنم...

    پاسخحذف
  7. شما قصد نداری برا من کامنت بذاری ؟؟؟ شایدم کارتت تمومیده و نتونستی وگرنه تو اینقدر بی مرفت نیستی...منم دیگه 2:30 تا 7سرکارم ..شب دیگه میام سر میزنم....

    پاسخحذف
  8. سلام خوشبخت من یه عالمه حرف زده بودم برات ..تاییدشون نکردی یا کلا ثبت نشدن که بذاری؟؟؟
    باز یه جورایی داری مشکوک میزنیا گفتم تا قبل از کار بیام ببینم که اومدی یا نه اما فقط دیدم کامنت آخریم رو ثبت کردی ...حداقل 4 تا کامنت میشد....

    پاسخحذف
  9. اااااا چه سرعت عملی تا اومدم کامنت گذاشتم برات و رفتم دیدو دوتا کامنت گذاشتی....بابا سرعتتتتتتتتتت.خداییش کامنتات کوبنده بود..اما منظورت از پ.ن.1 نه ه ه ه ه ه .چی بود؟؟؟ تایید بود یا تکذیب؟؟؟بیا شفاف سازی کن..دیگه واقعا دیرم شده باید برم سرکار لعنتی...تا شب......

    پاسخحذف
  10. سلام جناب خوشبخت عزیز، خواهر زاده خوب خودم...
    خوبید شما؟؟؟

    شعرها رو خوندم دوست خوبم.. واقعاً هم لذت بردم..
    مخصوصاً مصراع آخر دوبیتی سوم که گفته بود کاین (همون کین) آمدن و رفتنم از بهر چه بود.......

    اشعار شعرای بزرگ ایرانی مثل حافظ، خیام، مولانا جلال الدین بلخی، سعدی و... همیشه پر از پند و اندرزهای مفید برای زندگی ما انسانها هستند...
    بی جهت نیست که ایرانیان همیشه به داشتن حافظ و حافظ ها به خودشون می بالند..

    افتخار ایران زمین هستند این بزرگان.....

    واقعاً انتخابهای زیبا و به جایی کرده بودید دوست خوبم...

    شاد زی همیشه...................

    پاسخحذف
  11. ضمناً خوشحالم که توی کامنتتون نوشته بودید شاد میزیم.. آفرین به شما.. به این میگن یه خواهر زاده خوب و گل...
    شاد زی همیشه دوست خوبم........

    پاسخحذف
  12. در مورد اون قالب هم یه سؤال دارم... ببینم این که شما کدها رو دستکاری کردید الان یعنی چی؟
    معنیش اینه که شما عکس رو توی قالب گذاشتید و از اون قسمت تنظیمات وبلاگ که نوشته عکس یا لوگوی نویسنده استفاده نکردید؟؟

    چرا نمیشه از اون قسمت استفاده کرد جناب خوشبخت؟
    من قبلاً اگه یادتون باشه یه عکس اونجا داشتم ها.. برداشتم اون رو حذف کردم که مثلاً عکس جدید بذارم، اما دیگه نشد!!!
    اگه ممکنه بهم بگید این که گفتید یعنی اینکه الان عکسی که توی اون وبلاگ گذاشتید، توی قالب گذاشتیدش یا از اون قسمتی که گفتم استفاده کردید؟؟؟

    شرمنده اینقدر اذیتتون میکنم هاااااا...

    شاد زی همیشه دوست خوبم.......

    پاسخحذف
  13. سلام جناب خوشبخت..
    دیشب راستش حال نداشتم نیومدم نت..
    یه ذره دلم الکی گرفته ..
    خوبم الان هااااا.. تازه شم شاد میزیم... شما هم باید بگید شاد می زیم خواهر زاده خوبم..

    ممنون بابت قالب.. خیلی زحمتتون میدم هی.. ببخشید..
    الان میذارم روی وبلاگم..

    شاد زی همیشه......

    پاسخحذف
  14. آم و علیک . احوال شما . خوفی؟ مرسی هی بهم سر می زنی .به جان مادرم رفتم کارایی که گفتی رو انجام دادم ولی بازم وبلاگ سنگینه .شرمنده سرم تو جوب.اومدم بگم گلابی و خوشبخت نداره که .اجازه داری از بالا تا پایین وبلاگ منو کپی کنی. حق کپی رایت کی از تو خواست؟خیلی آقایی بازم پیش ما بیا .سالارررررررر

    پاسخحذف