۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

سازه بی معمار

جیغ ممتدی باز

دلنواز و گوش ناز

بیدار کند مشدی بی سامان را

که پاشو صبح شده باز

مشدی قنبر ای وای تو که خوابیدی باز

دل مشدی قنبر

همیشه خون بوده از جیغ گل عنبر

ولی باید که بیدار شد از خواب

جیغ اول هشدار گل عنبر

جیغ دوم لگد و مشت، آماده لبه در

جیغ سوم بی صداست

همه درد و لگد و مشت و سر و کله و خون و جگر سوختهء مشدی ماست

مشدی قنبر همیشه

جیغ دوم که میشه

می پره زود از خواب

میشه آماده برا جامعهء گرگ معاب

نون و آبِ مشدی

الکی نیست

باید دربیاد با هزار جور کلک و زشتی و پلشتی

اگه امشب با نون و انگور و ریحون و کمی ماست

به در خونه نیاد

بچه ها تا خود صبح

باید از گشنگی هاشون واسه هم قصه بگن...

ادامه دارد...شاید...

(س.الف ملقب به خوشبخت)

ادامه این قطعه ادبی توسط (خاتون خاموش) ادامه داده شده که درادامه نگاشته خواهد شد

مشدی قنبر که میاد..

بچه ها خوابیدن...

دل مشدی قنج میره بچه ها رو صدا کنه..

روشونو ببوسه و گره اخماشون و وا کنه...

اما چه کنه مشدی ما؟

شرمنده است..

نون خشکیده و ماست...

ریحون و چیکار کنم..

اون یکی انگور می خواست..

انگور رو چیکار کنم؟؟

دل مشدی میگیره..

قامتش بگی نگی کمی فرسوده شده..

کفشاش رو میگیره دستش ..

نوک پا یواش یواش ..

یه نگاه به گل عنبر میکنه..

طفلکی چه پیر شده..

چه زمینگیر شده..

گلی خانم یادته..

کنار چشمه بودی..

شاد و شنگول و جوون..

مست اون چشات شدم..

سر هفته نکشید..

دیدی خاطرخوات شدم...

اومدم پیش آقات...

گفتمش غلامتون..

قول میدم براش بسازم قصر شاه پریون..

گلی خر وپف می کرد..

مشدی رفت دراز کشید ..

چشاش و روهم گذاشت..

گفت به خودش ..

امیدت به اوس کریمِ.

فردا که شد روزِ ِ نو..

روزی ِ....

مشدی و خواب بردش ..

گلی از خواب پرید...


پنجشنبه پنجم آذر ماه سال 1388

.

۸ نظر:

  1. واییییییییییییی اولللللللللللللللللل
    اگه اول شده باشم میمرم از خوشیییییییییییی

    پاسخحذف
  2. می کشمت ..

    باز بی خبررررررررررررر

    پاسخحذف
  3. مشدی قنبر که میاد..

    بچه ها خوابیدن...

    دل مشدی قنج میره بچه ها رو صدا کنه..

    روشونو ببوسه و گره اخماشون و وا کنه...

    اما چه کنه مشدی ما؟

    شرمنده است..

    نون خشکیده و ماست...

    ریحون و چیکار کنم..

    اون یکی انگور می خواست..

    انگور رو چیکار کنم؟؟

    دل مشدی میگیره..

    قامتش بگی نگی کمی

    فرسوده شده..

    کفشاش رو میگیره دستش ..

    نوک پا یواش یواش ..

    یه نگاه به گل انبر میکنه..

    طفلکی چه پیر شده.

    چه زمینگیر شده..

    گلی خانم یادته..

    کنار چشمه بودی..

    شاد و شنگول و جوون..

    مست اون چشات شدم..

    سر هفته نکشید..

    دیدی خاطرخوات شدم...

    اومدم پیش آقات...

    گفتمش غلامتون..

    قول میدم براش بسازم قصر شاه پریون..

    گلی خر وپف می کرد..

    مشدی رفت دراز کشید ..

    چشاش و روهم گذاشت..

    گفت به خودش ..

    امیدت به اوس کریمِ. فردا که شد روزِ ِ نو..

    روزی ِ....

    مشدی و خواب بردش ..

    گلی از خواب پرید...

    پاسخحذف
  4. البته اونی که منظور شماست عنبر ِ که با ع نوشته میشه...من بخاطر این که تحریفی در شعر شما نشه همونجوری که خودتون نوشته بودید نوشته انبر اما درستش عنبرِ ِ..
    اگه درستش کردید مال من رو هم درست کنید ...

    عنبر نه ابر..

    پاسخحذف
  5. نمیدونستم به روزید داداشم..

    میخونم میام..

    شاد زی همیشه..

    پاسخحذف
  6. سلام و عرض ادب.
    باشه.. حالا دیگه من رو مسخره میکنید آقای خوشبخت؟؟؟؟

    دست خواهرزاده م درد نکنه...


    خوب من که دیدم اهلی جواب سوال رو داده، دیگه نیومدم بگم اسم شاعر چیه..

    اینقدر از ما دلخورید جناب خوشبخت؟؟؟؟

    پاسخحذف
  7. سلاملکم به به بازم شعر از خودتون در کردین خوشبخت جان. البته بی رودروایستی زیادی شعر نو بود همچین سپید سپید اما تصویری که از مشدی قنبر ارائه کردین گویا و ملموس بود. آفرین. خاتون هم خوب دم داده. مشعوفیم با قشر ادیبی هم صحبتیم دوست جون. دوست جوننننننننن از خودت بگو؟ کار کارمندی ردیف شد؟شاد باشی بای

    پاسخحذف
  8. خوب، سلام جناب خوشبخت گل.. خواهرزاده گل خودم..
    خوبین آقای بداخلاق؟ یه یه یه یه یه

    آقا این شعرت بد جور دلم رو سوزوند.. دلم گرفت.. خیلی قشنگ بود.. و چه زیبا خاتون خانوم گلمون ادامه ش داده بودند...

    الان خیلی ها هستند که توی سفره هاشون به جای نون، خون میخورند.. کاش چشمامون باز میشد و بهتر می دیدیم....
    چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید...........


    داغون شدم ها.. خیلی خیلی زیبا بود داداشم...


    شاد زی همیشه..

    پاسخحذف