۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

میگم و میگم... خوبشم میگم

بابت همه چی... معذرت...معذرت...معذرت

این چند روزه دو روزش رو که خودم نیومدم...بعد که اومدم بیام و یه سری بزنم، به یک ربع نکشید پاور سیستمم سوخت... بس که خوشبختم بنده...

و اما دیروز....

دیروز صبح کله صحر با جیغهای ممتد مامان بیدار شدم که برم سنگک تازه بگیرم برا صبحونه...

توو راه همش به این فکر میکردم که برم یه پاور بخرم... این سیستم درب و داغون رو راه بندازم...

خلاصه تا رسیدم خونه و صبحونه رو مشدی زدم... آماده شدم و راه افتادم که برم مرکز کامپیوتر ایران یه پاور از این دوستمون بگیریم...

از میدون راه آهن که سوار ماشین شدم هی از داخل، بیرون رو نگاه میکردم و با خودم میگفتم این نیروهای انتظامی هم چه حضور فعالی دارن هاااااااااااا...نکنه مانوری...چیزی باشه... وقتی به منیریه رسیدم دیدم چند ده تا موتوری با قیافه های اجق وجق و ریشای بلند و لباسها و صورتهای مشکی و سبزه همینجور دارن ویراژ میدن و توو خیابون میرن... با خودم گفتم حتماً اینا هم نقش ارازل و اوباش رو بازی میکنن و قراره این پلیسای دور خیابون با یه حرکت ضربتی و سریع جمعشون کنن...الانم حتماً دارن تمرین میکنن...

از اولش هم که سوار اتوبوس شدم... چندتا پیر مرد و جوون همینجور داشتن حرف از سیاست میزدن و منم خوراک... افتاده بودم به جون یکی از این پیر مردا هی میگفتم...تقصیر توئه که الان وضع اینجوریه و اگه نسل شما انقلاب نمیکردن و فلان و بیسار و بهمن و... خلاصه کلی مخ یارو رو پیچوندم... همچین چهره متشخصی داشت و منم سعی میکردم باهاش هر چقدر میتونم متین صحبت کنم... وسط حرفش که مثلاً از اقتصاد کلان مملکتی صحبت میکرد من در تصدیق حرفش میگفتم که آره بابا اون موقع کره میدادن اینقدر الان کره ها همه آب رفته و شده اندازه بند انگشت... اون بنده خدا هم شاکی میشد و میگفت آخه پسر من چه ربطی به کره داره... یه جوونم نشسته بود اونور و داشت تمام سعی خودش رو میکرد تا یه مرد میانسال رو متقاعد کنه که پیشرفت تلفن هندلی به موبایل، ربطی به پیشرفت مملکت نداره که... آقا میخندیدم هااااااااااااااا... این پیر مرده پیاده شدنی بهم گفت سعی کن یکم توو زندگیت کتاب بخونی تا حیف نشی!!! آی میخندیدم...مطمئنم بنده خدا حتی دلش سوخت که چقدر من نفهمم و کوچک اندیش...

خلاصه رسیدیم به تقاطع طالقانی که پر از پلیس ضد شورش بود و خیابونهای اطرافم همینطور... داشتم میرفتم به سمت پاساژ که یه دفعه دیدم اون موتوریا شروع کردن به حرکت دسته جمعی و تیر اندازی هوایی... دقیقاً شبیه آپاچیا...با خودم گفتم آخ جون مانور شروع شد... چه ه ه ه ه ه ه ه ه شووووووووووووووود...

ولی هر چی منتظر موندم دیدم اصلاً این پلیسا کاری با این ارازل و اوباش ندارن... بعد یه گاز اشک آور زدن میزون توو پاساژ که هیجان بالا گرفت... اونقدر باحال بود که نگووووو... بعد پاساژ رو بستن و من دست از پا درازتر منتظر موندم مانور تموم بشه و برم پاور بخرم... دیدم نه بابا ملتم اون ور خیابون دارن شعار میدن که مرگ بر فلانی...ما اهل کوفه نیستیم، پول بگیریم بایستیم و از این جور شعارهای بودار دیگه...بعدشم دیدم کل کاسبا کرکره مغازه هاشونو یه دفعه کشیدن پائین... همه چیز یه دفعه بهم ریخت... بعد یه پیر مرده داشت با عصا از بغل من رد میشد برگشت گفتش: روز دانشجو رم به گند کشیدن فلان فلان شده هاااااا... من تازه فهمیدم چه خبره... امروز روز دانشجوه و شورش شده...

منو میگی همچین پرچم شده بودم که انگار صاعقه بهم زده... خنده هام به اضطراب و استرس و ترس تبدیل شده بود... حالا توو این گیر و دار کجا رسیدم من؟؟؟؟ نم نم داشتم پیاده میومدم به سمت تقاطع انقلاب با ولیعصر که وسط در گیری بود... از پشتم هم داشتن معترضین عزیز میومدن...

نم نم داشتم به تقاطع نزدیک میشدم...بغل دست من دو تا جوون هم تریپای خودم راه میرفتن و دو قدم جلوتر دو تا دختر خانم که یکیشون داشت با موبایل حرف میزد... به تقاطع نرسیده، دم کیوسک بغالی و همه چی فروشی یه دفعه ده پونزده نفر آدم با صورتهای سفید مثل گچ و با ترس و استرس به صورت دو همگانی از سر نبش در اومدن و شروع کردن به دوییدن به طرف ما ... توو راسته همه جا خوردن... همینجوری که می دوییدن ، با سرعت تمام از روی دو تا دخترا رد شدن و داشتن به من میرسیدن که خودم رو سریع کشیدم دم کیوسک همه چی فروشی و اینا رد شدن... یه نگاه انداختم دیدم دخترا کاملاً له شدن و چسبیدن کف زمین و رد پای کفش یکی از دونده ها روو صورت یکیشون جا مونده بود... تا اومدم برم به طرف اینا یه دفعه مامورا هم از سر نبش ریختن بیرون... من نفهمیدم کی شروع کردم به دوییدن که یه صد متر بالاتر یکی بهم تنه زد و افتادم روو زمین... دیدم ریختن با باتوم که دستامو گرفتم روو سرم و خودمو جمع کردم... نامردی نکردن تا رسیدن سه چهار تایی باتوم به بنده خوروندن که یه دفعه دیدم دیگه کسی منو نمیزنه... یه نگاه انداختم دیدم ملت از اونور خیابون دارن میان طرف من... یه سکته ناقص زدم... گفتم حالا باید از اینا هم کتک بخورم... دیدم نه بابا یکی دستمو گرفت... یکی بلندم کرد، یکی دود سیگار فوت میکردم توو صورتم... منم خر کییییییف... قاطی اینا شدم تا سر خیابون همینجوری فوحش خواهر مادر میدادن به اینایی که منو زدن... عجب انسانهایی شریفی بودن... هم بنده رو نجات دادن هم به جای بنده فوحش خوار مادر میدادن و هر از چند گاهی یه کارت ویزیت به من میدادن و ازم دلجویی میکردن...

آروم آروم به سر میدون که رسیدیم... من جمعیتو پیچوندم و سوار یکی از اتوبوسا شدم... یک موش شده بودم لای ملت... خودمو هی قایم میکردم... تا رسیدیم به منزل... خدا نصیب نکنه... این خلافکارا چی میکشن... اینا که با قشر تحصیل کرده و فهمیده این مملکت با باتوم و گاز اشک آور برخورد میکنن، وای به حال قشر خلاف کار... البته بنده هم شنیدم و هم دیدم که برادرهای نیروی انتظامی در مقابل قشر خلاف کار در قبال گرفتن مبلغی شیرنی ، ملایمت به خرج میدن و برادران بسیار زحمت کش و محترمی هستن اینهااا... خدا برا بابا ننشون حفظشون کنه...

خدا به خیر کنه عاقبت جوونای این مملکت رو که همانا عاقبتشون سیاه هست و سیاه تر هم میشه...

آقا دو تا سوال؟؟؟

من میخوام از اون آقا پلیس هایی که منو زدن بپرسم که چقدر حقوق میگیرن که هم وطنانشونو بزنن و آیا اونقدر مکفی هست که بنده هم یه پارتی جور کنم بیام در معیت ایشان به هم وطنانم خدمت کنم... البته بدون در نظر گرفتن زیر میزی و شیرنی آزادی بچه ها هاااا؟

سوال دوم این که، منی که نه سر پیاز بودم و نه ته پیاز و فقط رفته بودم پاور بخرم و دست آخر باتوم خوردم،اون دنیا چه جوری باید باهاشون حساب کنم؟؟؟

ممنون میشم اگه آقا پلیسی در جمع هست حتماً به بنده پاسخ بدن که خراب مرام و معرفت همه آقا پلیسا نیز هستیم...

۵۹ نظر:

  1. هيييييييييييييييييي.اوللللللللل
    البته اميدوارم كه اول .مي خونم بر ميگردم .باشهههه؟؟؟؟گلابيم

    پاسخحذف
  2. آخ جوووووووووووووووووون..

    برگشت غرور آفرین آقای خوشبخت رو تبریک عرض میکنممممممممممممممم...

    گلابیییییییییییییی، بدو یه لنگه دمپایی واسه من بیار اول خووووووووووب کتکش بزنم که بی اجازه من وبلاگش رو بسته بود، بدو گلابی جونم...



    خاطراتت رو خیلیییییییی دوست دارم جناب خوشبخت..


    میخونم و امشب تنننننننندی میام کامنت میدم که کلی سرت رو از وراجی هام ببرم..

    یه یه یه یه...


    راستیییییییییییییی، دیشب نت من بالا نمی اومد چرا آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!



    شاد زی همیشه...

    پاسخحذف
  3. فعلا آزادسازی ویلاگ رو تبریک میگم تا بعد..

    پاسخحذف
  4. سلام....
    وای جناب خووشبخت، اگه بدونید چه قدر سر این پست شما من خندیدمممممممممم...

    پاسخحذف
  5. یعنی دقیقاً من هم مثل شما نمیدونستم اون روز، روز دانشجوئه..
    هی دو سه روز بود می دیدم اینترنت خراب شده، سرعتها رفته.. مسنجرها به زور بالا میاد، همه هم میگفتن مال شونزده آذره، حالا من فلک زده ی بدبخت، روم نمیشد بگم این شونزده آذر مگه چه مناسبتیه که همه میگن این مشکل اینترنت به خاطر اونه!!
    روز شونزده آذر یکی از دوستام بهم اس ام اس داد نوشت: آهای دانشجوی سابق، روز دانشجو رو بهم تبریک نگفتی هااااااا!!!!
    منو میگید، کلی ذوق مرگ شدم که نیازی نشد تقویم ورق بزنم و بفهمم شونزده آذر روز دانشجوئه...

    پاسخحذف
  6. حالا خوبه مثل شما نرفتم توی خیابونها و این جوری نگفتم نکنه مانور باشه!!!!

    امان از دست این خواهرزاده من..

    پاسخحذف
  7. الهی هر کس به خواهرزاده من باتوم زده دستش قلم بشه..
    مرض داشتید خواهرزاده من رو زدید آخه؟
    مگه شما انسان نیستید آیا؟؟!!!

    دههه...

    شاد زی داداش گلم...

    پاسخحذف
  8. در مورد سؤالت هم باید بگم خوب آخه باز هم مثل همیشه مطلب ندارم.. یعنی دارم ها، نمیدونم چه طوری جمع و جورش کنم و بذارمش توی وبلاگم...

    اما چشم، صبر کنید این خاتون خانومی برگرده خونه شون، من هم تا اون موقع یه دو سه خط آماده میکنم داداش گلم..

    باز هم شاد زی همیشه....

    پاسخحذف
  9. اگه این بار هم کامنتهام کامل نیومده باشه و یه در میون بیاد من میدونم و شما جناب خوشبخت... دهههههه..

    یه یه یه یه یه..

    شاد زی همیشه..

    پاسخحذف
  10. من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
    از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
    نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
    نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
    زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
    نرود از سر ذلت به هوا فریادم
    “هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”
    نکته ای بود که فرمود به من استادم
    شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور
    چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم
    هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
    زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!
    مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
    مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
    نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم
    اينو يه آدم بي سواد براي من فرستاده . فكر كنم خودش هم گفته .اما حتي مدرسه هم نرفته .جالبه نه ؟؟؟

    پاسخحذف
  11. بيا خاله اين دمپايي ، اين آجر ، اين كفگير ، اين تيرچه ، اين بلوك ، اين چاقو ، اينم بيل . خاله مثل طغرل بيفت دنبالش هي بگو كت كله چرا وبلاگت رو پاك كردي؟؟؟ منم فيلم مي گيرم بلوتوث مي كنيم . جالب مي شه خاله ها . نه ؟؟؟؟ خاله ديگه دعواش نكن . همين با كمربند سياه و كبودش كني ديگه بسشه . خاله با شونه بزنش . خاله مي خواي زير پايي بگيرم از پله هاي زير زمين پرت شه رو پشت بوم خاتون اينا ؟؟؟ خاله تازه تقصير بي نام و نشونم بوده .اون اغفالش كرده گفته بيا بريم انقلاب بي خيال وبلاگ و اينا ....

    پاسخحذف
  12. سلام بر خوشبخت خوب خودمون . داداش خوندم . كتكي كه خوردي نوش جانت . گواراي وجودت .گوشت شود بچسبد به بدن مباركت . خب منم نمي دونستم روز دانشجو هست ... دوستم بهم sms زد كه فرا 16 آذر جنبش سبز يادت نره ... منم فكر كردم بازم از اين راه پيمايي هاي احمدي نژادي و موسوي مدله . توجه نكردم .تا اينكه دوست ديگم گفت روز دانشجوت مبارك . منم ذوق مرگ شدم . خاطره ي جالبي بود .اما براي من كه كتك نخوردم .احتمالا براي تو خيلي هم تلخ و مضخرف بوده . كاش كچلم با خودت مي بردي . اونم يه كم كتك مي خورد . جاي بي نام و نشونم خالي مي كردي .

    پاسخحذف
  13. سلام بر خوشبخت خوب خودمون . داداش خوندم . كتكي كه خوردي نوش جانت . گواراي وجودت .گوشت شود بچسبد به بدن مباركت . خب منم نمي دونستم روز دانشجو هست ... دوستم بهم sms زد كه فرا 16 آذر جنبش سبز يادت نره ... منم فكر كردم بازم از اين راه پيمايي هاي احمدي نژادي و موسوي مدله . توجه نكردم .تا اينكه دوست ديگم گفت روز دانشجوت مبارك . منم ذوق مرگ شدم . خاطره ي جالبي بود .اما براي من كه كتك نخوردم .احتمالا براي تو خيلي هم تلخ و مضخرف بوده . كاش كچلم با خودت مي بردي . اونم يه كم كتك مي خورد . جاي بي نام و نشونم خالي مي كردي .

    پاسخحذف
  14. اين روزا همه جا حرف از دزدين راي و زندگي آزاده . موندم ديگه اين دختر و پسرها براي چي انقدر وايميسن كتك مي خورن . الان تقريبا چند ماهي مي شه كه رييس جمهور انتخاب شده و ديگه هيچ جاي شكوه و داد و بي داد نيست . به خصوص اينكه موندم زندگي آزاد ديگه چي چيه ؟؟؟؟ والا جاي دوري رو نمي گم و مشاهدات هر روز خودم رو عنوان مي كنم . مانتوهاي دوستان محترمه ي بنده تقريبا چيزي نمونده كه بلوز تو خونه ي معمولي و آستين كوتاه تبديل بشه . مقنعه ها و شال و روسري هم كه قربونش برم باد ميزنه نمي فهميم كي افتاده . حالا مگه از نگاه هاي مردم .از مدل موهامون هم كه خسته ميشيم مثلا اگر فر باشه ميريم ماشينش مي كنيم تا يه كم فرم بگيره . برادران ديني هم كه هيچي ديگه . اينجانب شرمم ميشه از كمر به پايين نگاهي گذرا داشته باشم .كلاس كار شده از اين شلوارا كه داره از پاشون ميفته و لباس زير ماركدار و انداختن مارك لباس زير بيرون شلوار . بلوزها هم كه از بالا تا روي نافشون بازه و يه زنجير چرخ كه توي گردنشونه .از لحاظ ظاهري هم كه من دختر ازشون ساده تر همستم . مدل ابروهام رو از روي مدل ابروهاي برادرنام بر مي دارم . واقعا دوست دارم بدونم من بايد به كي تكيه كنم ؟؟؟؟ مرد واقعي تو اين اجتماع كيه ؟؟؟؟

    پاسخحذف
  15. خوشبخت باباي من پليسه . پسر عمه ام هم همين طور . منتها شبا كه ما مي خوابيم اونا بيدارن .ما خواب خوش مي بينيم اونا دنبال شكارن .... اين دفعه نمي دونم چه طور شده روزا بيدار بودن .شايد چون شكارها روز كار شدن

    پاسخحذف
  16. سلام داداشم.. نگران نباشید بابا.. زردی گرفتن بچه ها توی روزهای اول تولد خیلی عادیه.. من مطمئنم خیلی زود هم خوب خوب میشه...

    شاد زی داداش گلم..

    پاسخحذف
  17. میخواستم ازتون سراغ این گلابی آتیش نگرفته رو بگیرم که دیدم اینجا کامنت داده، رفتم وبلاگش بهش بگم بابا کجایی، کامنتت رو توی وبلاگ جناب خوشبخت دیدم، یهو دیدم به روزه!!!!

    پاسخحذف
  18. این رو تایید نکنید خصوصیه..

    ممنون به خاطر اعتمادتون جهت شماره تلفن..

    راستی اون آی دی 1991 رو هک کردن، اگه کسی با اون آی دی باهاتون چت کرد من نیستم ها..

    همون آی دی رو باز هم ساختم.. این بار 1992 اینقدر می سازم که دیگه عددی نمونه.. اگه دوست داشتید اد کنید...

    شاد زی داداشم..

    پاسخحذف
  19. ناشناس چرا؟
    گمونم اسمم رو نوشته بودم ها..

    چه قدر این کامنتینگ جناب خوشبخت سوسول بازی داره هااا..
    یه یه یه یه...
    شاد زی همیشه..

    پاسخحذف
  20. خــاتون خــاموش۲۱ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۰۷

    پستت رو خوندم و واقعا به این آی کیو احسنت گفتم...

    اخه پسر روز به این تابلویی رو تو نمیدونستی.؟؟؟

    واقعا که نابغه ای هااا

    تازه خاله ات هم انگار مثل خودته.....

    پاسخحذف
  21. خــاتون خــاموش۲۱ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۰۹

    حالا روز قحط بود تو این هیری ویری پاشدی رفتی در

    قلب حادثه..!!

    پاسخحذف
  22. خــاتون خـاموش۲۱ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۱۱

    اما این روزها باتوم خوردن هم عالمی دارد..

    پاسخحذف
  23. خــاتون خــاموش۲۱ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۲۱

    دلت خوش ِ جناب خوشبخت...

    فکر میکنی کی جوابگو این وسط..

    اصلا اگه قرار بودکسی جواب بده اینجوری میکردن.؟!

    تو هم بهتره دیگه از این حرفا نزنی تا دوباره باتومی نشدی..

    پاسخحذف
  24. خوشبختتتتتتت يه چيزي بگم ؟؟؟؟ ديروز كه با آرمين و روزبه و نيكروز نشسته بودين كنار اتوبوس بابام ، من داشتم دوچرخه بازي مي كردم خببببببببببببببببببب . بعدش بابام شب اومد بره سرويس ديد لاستيكاش همه پنچره . يادته آرمين تخمه آفتابگردوناي باغچشون رو آورده بود كه بخوريننننننننننننننن ؟ خب تو محل ما هم فقط خونه ي آرمين اينا گل آفتابگردون داره ديگههههههههههه . بعد من به بابام گفتم بابا اين گلا و اين پوست تخمه ها فقط مال آرمين و روزبه و نيكروز . اسم تورو نگفتماااااااااااااا . رفتيم در خونه ي روزبه اينااااا . بعد روزبه گفت مال آرمينه . رفتيم پيش مامان آرمين ، مامانش زد شرققققققققققققققق تو گوش آرمين ، آرمينم يهو گفت خوشبخت .ديگه بابام معطلش نكرد اومد پيش خاله . بعدشم كه در خونتون گوش وايسادم صداي بيل مي شنيدم كه فكر كنم مي خورد تو سر تو .

    پاسخحذف
  25. بعدم خب خودت اسم خودت رو بد كردي . يادته پارسال گفتي گلابي بيا بريم بازي كنيم . بعد رفتيم تو زير زمين خونه ي ما .... بعد يادته رفتيم سراغ ترشي هاي مامانم هر چي باميه بود خورديم . مامانم فهميد كار ما بوده گفت شب به بابام ميگه .ولي يادش رفت . بعدم يادته رفتيم سراغ قفسه ابزار بابام .اونوقت يه كليد گير آورديم كه از قضا كليد يدكي تاكسي باباحاجي بود . يادته رفتيم پول خرده برداشتيم كه بريم آدامس پلو و خرسي و خروسي بخريم ؟بعدم باباجي ديروز نمي دونم از كجا فهميد . من نگفتم هااااااااااااا . حالا خوشبخت بيا بريم دوتايي بادكنك بخريم بفروشيم پول بابا حاجي رو بديم . وگرنه هم به خاله مي گه هم به باباي من . مي زنمون هاااااااااا .

    پاسخحذف
  26. خوشبخت يادته رفتيم باهم با دوچرخه دزد و پليس . بعد پيدات كردم . بعد رفتيم تو كوچه علي مرغي اينا . تو به ممدرضا نردبون گفتي كفترشو نشونم بده . اونم كفتره رو كرد تو چشم . منم با دوچرخه افتادم تو جوب . چشمم باد كرد . بابام شب كه اومد از بوي لجنم كه افتاده بودم تو جوب فهميد كه چم شده . خوشبخت بابام ممد رضا رو زد .اونم گفت تو گفتي . در رو خوشبخت .نرو خونه .بابام به خاله گفت .

    پاسخحذف
  27. بعدم اصغر ترقه خالي بسته .تو باتوم خوردي من خودم اونجا بودم .به كسي نگو اين مسئله ي امنيتي رو .من خودم يكي از اون گاردي ها بودم .اينم نقشه ي كچل بود كه تو محل به صورت تكنيكي پينيكي توسط آرش تپله ي دهن لق چو بندازيم ولي عصر خوراك سبزيجات مي دن . تو هم كه وجيتينري و اينااااااااااااااااااااا.خلاصه گول خوردي و بعدم باتوم .

    پاسخحذف
  28. امشب واسه جنابعالی و گلابی یک عدد لنگه دمپایی به همراه جارو آماده کردم..
    هر دو تون سیاه و کبودید..
    خدا به دادتون برسه..


    شاد زی هیمشه..

    پاسخحذف
  29. سلامممممممممم خوشبخت جان خوبيييييييييييي؟كجايي تو؟ چند روز پيش برات كامنت گذاشتم كامنت من كوووووووو؟ مي دوني؟ نمي دوني كه تو نبودي مثل اين مامانا كه بچه هاشون دير مي رن خونه و نگرانشون مي شن در به در افتاده بوده تو وبلاگها دنبال تو خلاصه كه كلي نگرانت بودم خوبي خوشي؟چقدر نبودي جات خالي بود. نگي بي معرفت بودما من اول همه اومدم كامنت گذاشتم اما نمي دونم چرا بهت نرسيده. در مورد اون آقا پليس ها هم والله نمي دونم اينها مردن ندارند كه اين جوري مي كنند خاك بر سر همشون كه با اين امنيتي كه برامون ايجاد كردند. فكرشو نكن حساب هر كسي جاي خودش محفوظه. خوشبختتتتتتتتت برام دعا كن خوب خيلي خيلي دوست خوب من حتما بيا وبم .شاد باشي باي

    پاسخحذف
  30. salam azizaaaaaaaaaaaaaam kojaei to baz k zadi to kare sisat age begiranetaaaaa zabonam lal mishi bad bakht hala az ma goftan

    پاسخحذف
  31. آقای جنابان خوشبخت خان ..

    احوالات شما چگونه اس..

    اول تا یادم نرفته از الطفاتات جنابعالی به بنده در کامنتدونی اینجانبان بسیار ممنون و مزین می باشم...

    دوم اینکه گلی از خودتان است جناب..

    سوم اینکه این پست اکشن را دیگر جدید کنید ...

    آخر دلمان ریش شد اینقدر اسم باتوم را دیدیم...

    امیدواریم که ان باتوم به فرق سر بد خواهانتان فرود آید...

    پاسخحذف
  32. همین جوری دلم تنگ شد واسه جناب خوشبخت و گلابی..

    خوبین جناب خوشبخت؟؟؟

    شاد زی همیشه..

    پاسخحذف
  33. خــاتون خــاموش۲۵ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۲۱:۵۱

    بــدو بیــــا نــی نــی ما رو ببین دیگه..

    پاسخحذف
  34. هيچي همين جوري قضيه ي حسن نيته .فكر كن دچار گلابي زدگي شدي . سرت شلوغه خوب وروجك اما دلم مي خواست بهونه بگيرم بهت گير بدم . همين جوري الكي هم بزنم شيشه ي وبلاگت رو بيارم پايين . بعدم برم زنگ خونه ي عقدس خانم اينا رو بزنم در برم بگن خوشبخت بوده .خلاصه مريضم ديگه . دست خودم نيست .تازه برم رو پشت بوم از اون بالا تف كنم تو سرت .

    پاسخحذف
  35. انشاالله به امید خدا کاسبیت رونق بگیره جناب خوشبخت عزیز..

    من مطمئنم که موفق میشی خواهرزاده گل خودم..

    به روزم ها..
    نگی نگفتم..

    شاد زی همیشه..

    پاسخحذف
  36. 0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o00o0o0o0o0o0

    سرتون دیگه خیلی شــلوغ شــده ...بــا بـا کاسب..بابا بازاری...بابا مایه دار...چیه حالا دیگه میگیری خودت و...پری روزه از جلو مغازه اتون رد شدم دیدم سانتافه ات رو پارک کردی جلو در ...آی حسودیم شد...آی حسودیم شد..بده ما هم یه بوق برنیم باهاش..

    پاسخحذف
  37. اما از شوخی گذشته امیدوارم که همه چیز به خوبی پیش بره و اون چیزی بشه که همیشه می خواستی..

    پاسخحذف
  38. سلام جناب خوشبخت
    خوبین ؟جای باتوم ها خوب شده ؟ میگما شما هم در وقت شناسی برای خرید استادین ها .
    امیدوارم با این مشت و مالی که بهتون دادن تمام خستگی هاتون در رفته باشه .آقا بده به فکرتونن ماساژتون میدن؟؟!! حالا بیاو خوبی کن.
    اینطور که از کانت دوستان بر میآد سرتون شلوغ شده ایشائ... که همه چیز به خوبی و خوشی پیش بره
    درسته که من مدتیه گوش شیطون کر قالبم رو به هم نریختم ولی این دلیل نمیشه به من سر نزنید ;)

    پاسخحذف
  39. خصوصسهههههههههههههههههههه . داداشي سلام . خوبي خوشبخت خوشبختم ؟؟؟ انقدر الان كه دارم اينو مي نويسم دلم گرفته . رفتم تو وبلاگ هاي بروز شده كه كاش ميمردم نمي رفتم . يه وبلاگي رو باز كردم . توش يه شعر از يه مادر براي بچه اش نوشته بود . پسر بچه اش بر اثر سرطان مرده بود . از بعد از ظهر تا حالا دارم گريه مي كنم ... داداشي بچه انقدر خشگل بودددددددددد . منم كه حساسسسسسسسسسس . يه پسره هم چند هفته پيش به خاطر همين سرطان مرد تو محلمون . ياد خودم افتادم . اون روزي كه گفتن ممكنه به شيمي درماني يا پرتو درماني محتاج بشم . واييييييييييي خدا . نميدوني چه روزايي بود . با خدا قهر بودم و سر بالا نميكردم براي خودم طلب شفا كنم . بي چاره مامان بابام . شبا تنهايي تو بيمارستان از زير پتو قايمكي به كچل sms ميدادم . چه قدرم كه تحويلم ميگرفت . داداشي من خيلي تنهام . خيليم بدبختم . نمي دوني چه قدر دوست داشتم الان نت بودي . هر چند همه چيز رو به شوخي ميگيري . ولي دلم يه گوش شنوا مي خواست . امشبم مثل همه ي شباي ديگه كه دل تنگم با بغض مي خوابم . خواستم تنها كسي باشي كه امشب از دلم با خبره .

    پاسخحذف
  40. خاتون جونم ديدي بعضيا رفتن سره كار كاسب شدن ديگه اصلا بي خيال همه شدن؟؟؟؟
    خاتون گلي شرمنده ها خوشبخت خالي بسته سانتافه خريده ..... اونيم كه ديدي مال خاله هستيه . خوشبختم ماشين داره . تازه قرمزه رنگش . نخم بهش وصله . عزيز پارسال از مشهد براش آورد . براي منم از اين نوزادا آورد كه آب مي خورن جيش ميكنن بايد عوضشون كنيم . ولي خوشبخت با مداد رنگي براش لپ كشيد بعدم با ميل بافتني چشماشو در آورد . منم به خاله گفتم . خاله برات مي خرم ولي يادش رفت . بعضيا سلام العلكم . بله بنده ميبينم كه با فك و فاميل برو بچ محله ي ما خوب سرت گرمه . ميخوام برم اماكن بگم اون چوبا كه تو ويترين زدي همه قاچاقي از درخت چنار خونه يمش حسين اينا بوده تا شهرداري خدمتت برسه . اون سر گوزنه هم هست مال اون سرخ پوسته بوده .اول گوزن رو كشتي بعدم زدي پدر صاب گوزن رو در آوردي . چه قدر ميدي نرم بگم؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  41. نظرم يعني الان فرستاده شد ؟؟؟؟؟؟ براي اولين بار در تاريخ عمر وبلاگم بنده يه بار بي مشكل برات نظر گذاشتم . به افتخارم يه موج مكزيكي ، بپا غرق نشي داداشي

    پاسخحذف
  42. مرغ و خروس و لك لك
    مغازتون مبارك
    مرغ و خروس و ماهي
    كاسب بشين الهي

    پاسخحذف
  43. شب یلدا میخوام برات یه انار خیلی درشت کادو بخرم
    ولی میترسم نتونی جلوی شیکمتو نیگه داری و همه ( انارو ) یه جا بخوری و دل درد بگیری !
    چون تیر رها گشتـه ز چلّـه شده ایم!

    مهمان شمــا در شب چلّـه شده ایم!

    از برکت ایـن سفــره ی الــوان شما

    تا خرخره خورده،چاق و چلّـه شده ایم!
    یلدا پیشاپیش مبارک
    تو این سرمای زمستون برای آواره ها دعا کن یلدا زودتر صبح بشه

    پاسخحذف
  44. من دلم برات تنگ شده آقا .
    خب يعني چي ؟؟؟؟؟؟؟ با اون مغازت . ميزنم شيشه هاي مباركش رو ميارم پايينا . انقدر بهش حسودي ميكنم كه حد نداره . تازه به اون آپاچيه كه تو ويترينت و اون گوزنه هم حسودي ميكنم .رضا كه جاي خود داره . اصلا به لباساي مغازتم حسودي ميكنم . ايشالا فردا شب همشون اناري و هندوونه اي بشن . ايشششششششششش

    پاسخحذف
  45. زود بيا دلم برات تنگ شده
    چشمام چه بي رنگ شده

    پاسخحذف
  46. یلداتون مبارک جناب خوشبخت عزیییییییز..

    کاسبی چه طوره؟
    حسابی گوش خلق الله رو دارید می برید دیگه نه؟؟؟


    بابا یه ذره هم استراحت کنید ها..

    اینقدر به خودتون فشار نیارید داداش گلم..

    شاد زی همیشه...

    پاسخحذف
  47. خــاتون خــاموش۳۰ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱:۰۸

    مــا پیشاپیش فرا رسیدن شــبـــــ یـــلـــدا را به شما دوست عزیز ِکاسب ِ مایه دار ِبازاری ِسانتافه سوار تبریک میگوییم ...امیدواریم که بسیار خوش بگذرد به شما و هندوانه ها بلمبانید و انار بخورانید و فال حافظی بگیرید که بیسار خجسته باشد...

    خوش باشی همیشه..

    پاسخحذف
  48. یلدا بهانه ای شد برای سلامی دیگه شاد باشید

    پاسخحذف
  49. سلام به تو برادر نازنينم .
    داداشي من ديشب براي شما تبريك شب يلدا گذاشتم ، متاسفانه از وبلاگي كپي كردم و براي همه ي دوستان سند كردم . ديشب يكي از دوستان متوجه توهين پيام شد و به من خبر داد . اما ديگه دير شده بود . منم كه بهم ميگن گلابي و تعجبي نداشت كه به توهين پيام پي نبرم . حالا اومدم شرمندگيم رو اعلام كنم و بگم كه معذرت مي خوام . من بي ادب نيستم . اما به خدا متوجه نشدم . منو مي بخشين ؟؟؟؟؟
    اينم براي اينكه از دلتون در بياد :
    يلدا يعني يادمان باشد كه زندگي آنقدر كوتاه است كه 1 دقيقه بيشتر با هم بودن را بايد جشن گرفت .... يلدا مبارك
    بازم ميگم به خدا تا زماني كه دوستم گفت من نفهميدم .

    پاسخحذف
  50. هيچي همين جوري اومدم يه عرض اندامي كنم برم . رفتم باشگاه بدن سازي اوس ميتي اينا ثبت نام كردم . فيگور جديد ياد گرفتم . ببيننننننننننننننننن
    /(-_-)\
    ((
    ))
    _\ /_
    تازه ميخوام شب عروسيم زير آيستين لباش عروسم جوراب بزارم بگن عروس باديبيلدينگ كاره داداش . فكر كردي فقط خودت ميري باشگاه ؟؟؟
    فيگور حال كردي؟؟؟
    تازه يه عكس قديم انداختم ببين :
    @\
    <[]
    ُ [>
    البته اين زياد خوب نشده اين يكي بهتره :
    /O_
    l
    J L اينجا داشتم لري مي رقصيدم .....

    پاسخحذف
  51. وقتی میام و می بینم که اینجا خبری ازت نیست خوشحال میشم ....میدونی چرا؟؟؟؟؟ چون متوجه میشم که حسابی سرت به کارت گرم شده و اوضاع روبراهه...انشاا... که با برکت باشه...

    پاسخحذف
  52. خشكيده لب علي اكبر بوسيد

    تر كرد لبي و جام كوثر بوسيد

    در روي علي جمال جدش را ديد

    نيت كرد و لب پيمبر بوسيد

    اگر قطره اشكي از چشمانتان آمد ياد صحرا ي خشكيده ي دلم ما هم باشيد
    در تاسوعای حسینی التماس دعا

    پاسخحذف
  53. خراب همه ی با مرامای عالم . تو که نمیای . خواستیم حال کنیم یه کامنتی بزاریم محض دلتنگی ....
    خوبی داش خوشبخت ...

    پاسخحذف
  54. خـــاتون خـــاموش۲۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۲۱:۴۶

    یعنی واقعا" دیگه قار نیست اینجا آپ بشه؟؟؟؟؟


    بابا بیا یه کم عکس از مغازه بذار ما ببینیم با اون سانتافه خوشگلت !

    پاسخحذف
  55. سلام خوشبخت جان خوبی؟ کجایی تو؟ ما را یادت رفت اما من یادت هستم دوست خوب من بیا ببین که خوشبخت شدم رفتم من ازدواج کردم با اجازتون تو برام دعا می کردی تو دوست خوب 2 ساله ی منی از همون وبلاگ قبلیت تا همین الان که دیگه خبری ازت نیست خوشبخت جان ممنونم ازت احساس می کنم دعای تو به من کمک کرد امیدوارم همیشه خوشبخت باشی و بهترین لحظات را داشته باشی اگه کامنتم را خوندی یه خبری بده. خوشحالم ی شم شا دباشی همیشه بای

    پاسخحذف
  56. چه عجب، بالاخره کامنتینگ اینجا باز شد!!!!

    بابا یه سر بیا.. کشتی ملت رو با این کاسبیت..

    یه یه یه یه یه..

    شاد زی داداشم..

    پاسخحذف
  57. « سلام قولا من رب رحیم»




    چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟


    (قسمت پنجم)




    [گل]

    پاسخحذف
  58. در این نوروز باستانی خیال امدنت را به اغوش خسته می کشم .
    چرا ديگه نمياي ؟؟؟ الهي فدات شم داداشي ، خدا كنه هميشه دخلت پر از پول و لبات خندون باشه ... خيلي مردي ، شب بود سيبيلات رو نديدم ....

    پاسخحذف
  59. سلام. خسته نباشین. انگار دیر به دیر می آین. بقیۀ کتاب کاترین پاندر رو (قانون توانگری) کی می ذاریــــــــــــــــــــن؟

    پاسخحذف